، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

دنیا از پشت چشمان زیبای سورنا کوچولو

بدون عنوان

1390/11/5 11:51
نویسنده : مامان و بابا
159 بازدید
اشتراک گذاری

سلام باز يكي ديگه از شاهكارهاي سورناي بلاي ما،  من يعني مامان از سركار اومدم و  سورنا رو از مهد كودك نزديك سر كار برداشتم و با هم اومديم خونه سورنا كوچولو تازه راه افتاده بود و بسيار هم كنجكاو بود

يك كم فرني دادم خورد كه صداش نباشه و من بتوانم به كارهام برسم بعد اسباب بازيهاش رو گذاشتم جلوي دستش و رفتم كه جارو برقي بكشم همزمان داشتم غذا هم درست مي كردم ديگه جارو كشيدن تموم شده بود جارو رو همون وسط اتاق رها كردم  و رفتم كه سري به غذا بزنم و بعد بياييم جارو را جم كنم و بردارم كه ديدم صدايي از سورنا نمي ياد و توي حال و آشپزخونه هم نيست اومدم برم كه ديدم بدو بدو اومد طرف آشپزخونه حالا فكر مي كنين چي تو دستش بود كيسه جارو برقي حساب كنين نيم ساعت داشتم جارو مي كردم و ديگه كارهام داشتند تموم مي شدند كه بله آقا كيسه جارو برقي رو در آورده بود و تمام خونه رو با خاك و آشغال يكي كرده بود و همين طور كه ازش آشغالها مي ريخت مي دويد سر خونه ته خونه وقتي كه اومدم و اتاق رو ديدم كه ديگه گريم گرفته بود . نشستم كنار جارو برقي و شروع به گريه كردن كردم كه ديدم اومده كنار من و اشكام رو داره پاك مي كنه نمي دونستم چه رفتاري باهاش بايد بكنم دعواش مي كردم ، نازش مي كردم و يا  ... خلاصه دلم براش سو خت و بغلش كردم و همين طور كه گريه مي كردم براش توضيح دادم كه اشتباه كرده و من كه خسته و كوفته از سر كار اومدم و همه جاها رو تميز كردم ، دستمال كشيدم و حالا اون همه جا رو كثيف كرده ، در همين حين ديدم حرفم كه تموم شد شروع كرد به خنديدن به حالت شيطنت آميز ... واي از دست تو پسر شيطون بلا.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)